رادین کوچولورادین کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

رادین کوچولو

هشت ماهگی

آخ که نمیدونی امروز چه روز خوبی بود از خواب پا شدی یکم ناز نازت کردم بعد که سرحال شدی رفتیم حموم و آب بازی بعد یواش یواش موهای خوشکلتو کوتاه کردم اونقد تو حمام خندیدم که بابا مهدی صدامون زد گفت چیزی شده چرا اینقد میخندی مامان جونم خیلی خوشکل شدی بعدم یه اسفند حسابی واست دودیدم ماشاءاله یادتون نره      رادین داره گوشت کبابی میخوره نوش جان مامان جون الهی گوشت شه به تنت ************************************* عاشق فیلم های خودت هسنی خیلی واسشون ذوق میکنی   تازه با دکمه های لب تاب یه جوری کار میکنی انگار واقعا داری کار میکنی  ********************************************** ...
19 آذر 1392

هفت ماهگی عسل مامان بابا-مسافرت به شمال و اهواز

آ قربون پسر نترسم برم  که این قدر دریا رو دوست داره اون روز خیلی وجه وووجه کردی به همه خیلی خوش گذشت به تو هم همین طور واسه همین بابا مهدی همش تور می برد اون جلوها منم میترسیدم و هول میکردم ولی آخرش خیلی خسته شدی بی قراری میکردی     از راست به چپ-عمو توحید-خاله الهه-عمو حمید-خاله زهرا-بابایی و مامانی   اولین باری که نشستی همون شبی که از شمال برگشتیم همه اومدن خونه ما و سبزی پلو و ماهی خوردیم واسه نشستن شما هم کلی ذوق کردیم   اهواز- مسافرت به اهواز این بار خیلی بیشتر خوش گذشت واسه این که رادین مامان به غذا افتاده و حسابی بخور شده و دوست داره همه چیو تودهنش بزاره تازه قصه...
19 آذر 1392

شش ماهگی عسل مامان بابا

  عسل شیرینم نمیدونی چقدر شیرین شدی قربون اون خنده های قشنگت مامان جونم جونه زدن مرواریدهای خوشکلت مبارک   ای جانم پسرم واسه اولین بار  یه مزه جدید و چشید قربون اون چشمای گریونت برم با این که گریه کردی ولی تا ته فرنیو خوردی یه ماچچچچچچچچچچچچچچچچ آبدار واسه کارای با مزه ای که میکنی   عزیز دل مامان الی خوشکلیات به کی رفته رادینم از همه عروسک های که داره این یکیو بیشتر دوست داره ...
18 آذر 1392
1